Daisypath Anniversary tickers

Daisypath Anniversary tickers

Wednesday, July 20, 2011

فکرش هم عجیبه

باورم نمیشه...این مغز آدمیزاد عجب دستگاه جالبی هست...من بعد از اون دوران افسردگی که گرفته بودم و منی که خیلی محکم بودمم و اصلا با گریه رابطه نداشتم اشکم اومده بود لب مشکم...دیدم نمیشه اینجوری خسته شده بودم همش گریه...به خودم فرمان دادم که از این به بعد حق نداری گریه کنی...و واقعا الان دیگه دو هفته شده که گریه نکردم یه بغضی بعضی وقتها میاد و میره که من ندیده میگیرمش ولی کلا با این که میتونم به خودم و به مرکز فرماندهی بدنم مغزم فرمان بدم خیلی حس خوبیه...بنابراین به خودم فرمان دادم که حالم خوب باشه...و اگه دردی توی بدنم حس کردم ببینم واقعا درد وجود داره یا من دارم فکر میکنم که درد دارم...حالا حالم بهتره نه به عبارتی حالم خوبه...و خوشحالم
من خوشحالم
برای همین که هستم خوشحالم

2 comments:

  1. خدارو شکر که خوب و خوشحالی
    من هم خیلی بهترم و سعی میکنم زیاد خودم و دنیا رو جدی نگیرم دارم کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت رو میخونم و هر لحظه تعجب میکنم از قواعدی که دور خودمون پیچیدیم و اینکه خودمون رو مرکز جهان میدونیم در حالی که نسلهای زیادی اومدن و رفتن وعمر ما در فاصله یک چشم برهم زدن هست .یک کتاب خوب هم برات کنار گذاشتم که بیارم برای من که خیلی مفید بوده ومثل خوره ها دوبار خوندمش
    میبوسمت

    ReplyDelete
  2. سلام عزیزم توی سردانگ هم پاسار مالام هست. جمعه ها ودوشنبه ها پشت یو پی ام هست. والا ادرس دقیق رو نمیدونم ولی میدونم که هست.از ساعت 5 بعد از ظهر هستند تا 8 شب

    ReplyDelete